چگونگى زیارت امام رضا علیه السلام
براى زیارت امام رضا علیه السلام، متون گوناگونى را آورده اند، امّا مشهورترین متن زیارت آن است که شیخ بزرگوار محمد بن حسن بن ولید، یکى از اساتید شیخ صدوق آن را نقل کرده است. بر پایه آن چه در کتاب کامل الزیارت آمده، این متن از امامان علیهم السلام روایت شده است. کتاب من لا یحضره الفقیه(2:310) متن یادشده را چنین نقل مى کند:
هنگامى که خواستى به زیارت امام رضا علیه السلام در طوس بروى ، پیش از آن که از دیار و سراى خود بیرون شوى ، در حالى که این دعا را مى خوانى ، غسل کن:
و در حالى که از خانه بیرون مى آیى ، چنین بخوان:
بیرون که آمدى ، در آستانه درِ خانه ات بایست و بگو:
زمانى کهـبه امید خداـبه سلامت به مشهد امام رضا علیه السلام رسیدى ، هنگامى که خواستى زیارت کنى ، غسل کن و در همان حال چنین بگو:
آن گاه پاکیزه ترین پوشاک خویش را بر تن کن، در حالى که آرامش تمام وجودت را فرا گرفته است، با پاى برهنه و یاد خدا چنین بخوان:
گامهاى خود را کوتاه بردار و زمانى که به آستان مقدس وارد مى شوى ، این گونه بخوان:
|
اعیاد شعبانیه بر تمام شما عزیزان مبارک باد
|
کوچه ها تاریک و سرد خالی از یه دونه مرد
واسه اون پرچم سرخت روی اون گنبد زرین
کی میگه من نوکرشم حسین کجا و ما کجا
کاسه صبر عمه رو دشمن می خواد سر بیاره
پیچیده تو دل صحرا صدای ناله زهرا
آنکه دلها را گرفتار تو کرده زینب است
یاعلی
|
ویژه نامه حضرت علی اصغر علیه السلام
از ولادت تا شهادت
دهم رجب المرجب، ولادت باسعادت کوچک ترین یاور کربلایی
و بزرگ ترین باب الحوائج الی الله، شش ماهه
حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام)،
حضرت علی اصغر (ع) فرخنده باد
دهم رجب سال 60 قمری است. خانه امام حسین (ع) دو باره نور باران می شود و از پنجره کوچک آن، آسمان مدینه روشن می گردد. برای حسین (ع) دسته گلی زیبا فرو فرستاده بودند. اشک شوق و برق شادی او بر صورت نوزاد می نشیند و گلبرگ رخش را با شبنم صبحگاهی، با طراوت تر می سازد. خدا به حسین (ع) پسری دیگر عطا فرمود که نیازمند و غنی بر نامش دخیل بسته اند و قنداقه زیبایش را قبله نیازهای خود ساخته اند.
نامش را علی نهاد. مانند دو پسر دیگرش و عشقی بیکرانه از محبت پدر و مولای خویش علی (ع) را به تصویر کشید. نامش را علی نهاد و فرمود که اگر خدا هزار پسر به او دهد، همه را علی نام خواهد نهاد. آری، او هم علی بود که شکوه و نامت، بلندتر از آسمان بود و زیباتر از صبح و روشن تر از باران.
عبدالله رضیع (شیرخوراه) یا علی اصغر، فرزند سیدالشهداء، امام حسین (ع)، مادرش نیز، رباب، دختر امرء القیس بن عَدِیّ.
آغوش مهربان پدر تو را در خود جای می دهد و چشمان او بر تو می گرید. تو مولود کربلایی. تو شش ماهه عاشورایی. تو آمده بودی که فقط در قافله عشاق بمانی. تو آمده بودی که همسفر کربلا شوی. تو آمده بودی که حج را ناتمام بنهی. میلاد تو شادی را غریبانه کنار می زند و اشک را در چشمان همه جاری می سازد. آخر، تو از زندگی، فقط تشنگی و عطش و شهادت را دریافتی. تو آمده بودی که به شهادت آبرو دهی. تو کوچکترین قربانی هستی؛ اما با همه کوچکی، حماسه ات بی هماورد بود و نام تو در ردیف اول عشقبازان عاشورا حک شد. سلام بر نام بلندت که زمزمه مستان است، ای علی اصغر (ع).
نام: پدر علی اصغر: حسین (ع) کنیه: ابا عبدالله و ابو الائمه و ابوالمساکین و.... لقب:سید الشهداء(ع)) نام پدر امام حسین : علی (ع) نام مادر: فاطمه زهرا(ع) تاریخ تولد: سوم ماه شعبان سال چهارم هـ.ق محل تولد: مدینه طیبه (منوره) تاریخ شهادت: روز جمعه دهم ماه محرم سال شصت ویک هـ.ق محل شهادت: کربلای معلی (گودال قتلگاه) نام قاتل: شمربن ذی الجوشن مدت امامت:یازده سال و یازده ماه و سه روز مدت عمر :پنجاه و هفت سال و هفت ماه وهفت روز.
شهر مقدس کربلا
شهر مقدس کربلا در جنوب بغداد و۸۰ کیاومتری شمال غربی نجف اشرف و کنار رودخانه فرات و ۴۵۵ کیلومتری شهر کرمانشاه قراردارد.
کربلا یعنی چه؟ کربلا به معنای محلی است که نزد خدا مقدس و مقرب است یا حرم خداست. وقتی سید الشهدا به این سرزمین رسید پرسید این شهر چه نام دارد؟ گفتند کربلا ! چشمان آن حضرت پر از اشک شد و پیوسته می فرمود: ((اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء)) و یقین کردکه شهادتگاه خود و یارانش همین جاست و فرمود: این جا سرزمین رنج و گرفتاری و بلاست . این جا محل فرود آمدن ما وجایگاه ریخته شدن خونهای ماست. روایات فراوانی در فضیلت این سرزمین وارد شده که از باب تیمن و تبرک به برخی از آنها اشاره می کنم: -
۱. پیامبر (ص) فرمود :فرزندم (حسین) در سرزمینی مدفون میشود که آنجا را کربلا گویند همان مکانی که قبه ی در آنجا میباشد. ۲. امام رضا (ع) فرمود:در تربت حسین (ع) شفای هر دردی است ومحافظت از هر ترس ونگرانی ۳. پیامبر (ص) فرمود دعا زیر گنبد او (حسین) مستجاب است.تربت او عامل شفاست وامامان از صلب او هستند.
على اصغر«ع»
بأی ذنب قتلت
یکى از فرزندان امام حسین«ع» که شیر خوار بود و از تشنگى، روز عاشورا بى تــــــــــاب شـــــده بود. امام ،خطاب به دشمن فرمود:از یاران و فرزندانم،کسى جز این کودک نمانده است.نمى بینید که چگونه از تشنگى بى تاب است؟ در«نفس المهموم» آمده است که فرمود:«ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل» « اگر به من رحم نمی کنید , به این طفل رحم کنید» . امام در حال گفتگو بود که تیرى از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر را درید. امام حسین«ع» خون گلوى او را گرفت و به آسمان پاشید.(1) در کتابهاى مقتل،هم از«على اصغر»یاد شده،هم از طفل رضیع(کودک شیرخوار – عبد الله الرضیع) و در اینکه دو کودک بوده یا هر دو یکى است،اختلاف است.
علی اصغر به خاطر بچگی عملاً نقشی در قیام نداشتند, اما از نظر روحی و روانی و عاطفی نقش به سزایی داشتند. با شهادتش مردمی که هنوز یک جو از شرافت و بزرگواری در نهادشان بود, فهمیدند که دشمن بسیار قسی القلب , بی عاطفه و بی رحم است که حتی به طفل شیرخواره رحم نکرده است .
در زیارت ناحیه مقدسه،درباره این کودک شهید،آمده است:«السلام على عبد الله بن الحسین،الطفل الرضیع،المرمى الصریع،المتشحط دما،المصعد دمه فى السماء،المذبوح بالسهم فى حجر ابیه،لعن الله رامیه حرملة بن کاهل الأسدى وذویه».(2) و در یکى از زیارتنامههاى عاشورا آمده است:«و على ولدک على الأصغر الذى فجعت به»از این کودک،با عنوانهاى شیرخواره،شش ماهه،باب الحوایج،طفل رضیع و ... یاد مىشود و قنداقه و گهواره از مفاهیمى است که در ارتباط با او آورده مىشود.
طفل شش ماهه تبسم نکند،پس چه کند
آنکه بر مرگ زند خنده،على اصغر توست
«على اصغر،یعنى درخشانترین چهره کربلا،بزرگترین سند مظلومیت و معتبرترین زاویه شهادت ...چشم تاریخ،هیچ وزنهاى را در تاریخ شهادت،به چنین سنگینى ندیده است.»(3) على اصغر را«باب الحوائج»مىدانند،گر چه طفل رضیع و کودک کوچک است، اما مقامش نزد خدا والاست.
در گلخانه شهادت را
مىگشاید کلید کوچک ما
|
حضرت امام محمد تقى جوادالأئمه (ع)
امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع) در سال 195 هجرى در مدینه ولادت یافت . نام نامىاش محمد معروف به جواد و تقى است .
القاب دیگرى مانند : رضى و متقى نیز داشته ، ولى تقى از همه معروفتر مىباشد . مادر گرامىاش سبیکه یا خیزران است که این دو نام در تاریخ زندگى آن حضرت ثبت است .
امام محمد تقى (ع) هنگام وفات پدر 8 ساله بود . پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203 ه
مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالأئمه (ع) انتقال یافت . مأمون خلیفه عباسى که همچون سایر خلفاى بنى عباس از پیشرفت معنوى و نفوذ باطنى امامان معصوم و گسترش فضایل آنها در بین مردم هراس داشت ، سعى کرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد . " از اینجا بود که مأمون نخستین کارى که کرد ، دختر خویش ام الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع) درآورد ، تا مراقبى دایمى و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد . رنجهاى دایمى که امام جواد (ع) از ناحیه این مأمور خانگى برده است ، در تاریخ معروف است " .
از روشهایى که مأمون در مورد حضرت رضا (ع) به کار مىبست ، تشکیل مجالس بحث و مناظره بود . مأمون و بعد معتصم عباسى مىخواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام (ع) را در تنگنا قرار دهند . در مورد فرزندش حضرت جواد (ع) نیز چنین روشى را به کار بستند . به خصوص که در آغاز امامت هنوز سنى از عمر امام جواد (ع) نگذشته بود . مأمون نمىدانست که مقام ولایت و امامت که موهبتى است الهى ، بستگى به کمى و زیادى سالهاى عمر ندارد .
بارى ، حضرت جواد (ع) با عمر کوتاه خود که همچون نوگل بهاران زودگذر بود ، و در دورهاى که فرقههاى مختلف اسلامى و غیر اسلامى در میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگى در این دوران ، زندگى مىکردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و کتابهاى زیادى به زبان عربى ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود ، با کمى سن وارد بحثهاى علمى گردید و با سرمایه خدایى امامت که از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانى مایه گرفته بود ، احکام اسلامى را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیارى پاسخ گفت . براى نمونه ، یکى از مناظرههاى ( = احتجاجات ) حضرت امام محمد تقى (ع) را در زیر نقل مىکنیم :
" عیاشى در تفسیر خود از ذرقان که همنشین و دوست احمد بن ابى دؤاد بود ، نقل مىکند که ذرقان گفت : روزى دوستش ( ابن ابى دؤاد ) از دربار معتصم عباسى برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید . گفتم : چه شده است که امروز این چنین ناراحتى ؟ گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند على بن موسى الرضا جریانى پیش آمد که مایه شرمسارى و خوارى ما گردید . گفتم : چگونه ؟ گفت : سارقى را به حضور خلیفه آورده بودند که سرقتش آشکار و دزد اقرار به دزدى کرده بود . خلیفه طریقه اجراى حد و قصاص را پرسید . عدهاى از فقها حاضر بودند ، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر کردند ، و محمد بن على الرضا را هم خواست .
خلیفه از ما پرسید : حد اسلامى چگونه باید جارى شود ؟ادامه مطلب...
|
ما پیروان راه هزاران ساله انبیا هستیم و به عهد ازلی خویش با آفریدگار متعال لبیک گفته ایم و برای تحقق آن عصر موعود ،عصر عدالت و حاکمیت احکام خدا ،قیام کرده ایم تا راه تاریخ را به سوی نور بگشائیم و اگر چشم دل باشد خواهد دید که این راه با بالهای ملائکه فرش شده است .
امروز بعد از یازده قرن که از تولد آخرین حجت خدا در رکره زمین می گذرد نشانه های صدق وعده های قرآن و احادیث ظهور بیشتری یافته است ،عصر جاهلیت ثانی تاریک ترین روزهای خویش را نیز سپری کرده و این خود نشانه ای دیگر است مگر نه اینکه فجر صادق هنگامی فرا می رسد که شب کامل شده است ؟
رایحه ظهور موعود ،دل شیفتگان حق را بی تاب کرده و آنان را به صحنه حضور کشانده است .
اما ،مهدی جان !این قرن قرنی است که حق در کره زمین به حاکمیت خواهد رسید آینده در انتظار توست .
در این سالهای نخستین قرن پانزدهم هجری قمری پیشگویی حضرت نبی اکرم ،صلی الله علیه و آله به تحقق پیوست و قوم سلمان فارسی ،ایرانیان ،طلیعه دار نهضت آخرالزمانی اسلام ،علم قیام انبیا را بر دوش گرفتند و وجودشان شمسی تازه شد که در خلاصه ظلمانی جاهلیت ثانی تولد یافت .
در میان بیدار دلان سراسر کره ارض هستند بسا دلدادگانی که این عهد تازه را دریافته اند و به خیل منتظران موعود پیوسته اند .منتظران موعود اهل مبارزه اند و می دانند خلوص عشق موحدین جز به ظهورکامل نفرت از مشرکین و منافقین میسر نخواهد شد اما از آن فراتر اهل ولایت و اطاعتند و انتظار می کشند تا فرمان چه در رسد .بسیجی خود را در نسبت میان مبدا و معاد می بیند و انتظار موعود با این انتظار هویت تاریخی انسان را باز یافته است و خود را از روز مرگی و غفلت ملازم با آن رهانده.
او آسایش تن را قربانی کمال روح کرده است و خود را نه در روز و ماه وسال و شهر و کوچه و خیابان که در فاصله میان مبدا و موعود تاریخ باز شناخته است .
بوی ظهور در شامه جهان پیچیده است .صدای گامهای کسی که آمدنی است در گوش گیتی طنین افکنده است .آینه ها تمام قد ،به صیقل زنگارهای خویش ایستاده اند ،طلایه دار نرگس انتظارند و ظهو ر فرزند عشق و مهربانی را لحظه می شمرند.
سروها بیقرار سرک می کشند و خط افق را پیوسته دوره می کنند.
بیدها کمرهای خمیده از انتظار خویش را راست می کنند تا بلکه اولین طلیعه های فجر را بتوانند ببینند .آنان که الفبای ظهور نخوانده اند ،گمان می برند که بنای الحاد شرق ،کاخ شرک غرب را محکم می کند ،غافل از این زلزله با تمامیت استکبار در آویخته است و شرق و غرب نمی شناسد .
این زلزله بناست که سدهای ستم را بشکند ،دره های فاصله را پر کند و برج و باروی غلو و استکبار را از میان بردارد .
آری !تا درخت انتظار کهنه نشود،میوه فرج نمیروید و اکنون عطش ظهور ،لبهای همه مظلومین جهان را کویری کرده است .
اما ...
اما این لحظه های آخر انتظار همیشه سخت می گذرد ،این ثانیه های مشرف به ظهور چه کند تر عبور می کنند .
و ... (سخت )و (شیرین ) یعنی همین ، یعنی در آستانه ایستادن معشوق .
خداوند این چشمان خسته ما را به ظهور عزیزش و عزیزمان روشن کند .ان شا الله .
سید شهیدان اهل قلم ،سید مرتضی آوینی
|
رجب ماه بزرگ خداست و پیامبر (ص) فرمود: ماه رجب ماه استغفار امت من است؛ پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است.
استغفار، روزه گرفتن، قراعت دعاهای این ماه، ذکر لااله الاالله، تلاوت سورهی توحید، اقامه ی نماز و ... سفارش شده است.
اللهم انی اسئلک صبر الشاکرین و عمل الخائفین
ای خدا از تو درخواست میکنم که مرا صبر شکرگزاران عطا کنی و عمل خداترسان و یقین اهل عبادت را نصیبم فرمایی.
ای خدا تو بلندمقام و بزرگی و من بنده بینوای فقیر توام؛ تو غنی و ستوده صفات و من عبد ذلیل توام.
ای خدا درود فرست بر محمد و آلش و منّت گذار بر من به غنایت بر فقرم و به بر جهل و بر تواناییت بر ناتوانی من ای توانای با عزت.
ای خدا درود فرست بر محمد و آلش که اوصیاء پسندیدهی رسول تواند و مهمات امور دنیا و آخرت را کفایت فرما ای مهربانترین مهربانان عالم ...
اهم اعمال ماه رجب
1- روزه داری در ماه مبارک
2- ذکر استغفرالله و اسئله التوبه
3- سوره توحید زیاد خوانده شود
4- هر روز صد بار استغفرالله الذی لااله الاهو وحده لا شریک له و اتوب الیه و بعد صدقه بدهد.
5- در هر روز که توانست، روزه بگیرد و دوتا دورکعت نماز گذارد. رکعت اول صد آیه الکرسی بعد از حمد؛ رکعت دوم دویست توحید بعد از حمد. اگر این نماز را بخواند، نمیرد تا جای خود را در بهشت ببیند و یا برای او دیده شود.
|
گیرنده: بهشت
تو که از دروازه باشکوه و هزار رنگ بهشت رد شده ای، بگو وقتی که وارد می شدی، فرشته های غرق رنگ خدا، از زیر قرآن همراهی ات کردند؟
راستی، وقتی وارد می شدی «بوی اسپند» می آمد؟
آن روز که زمین، زیر پای تو وسیع شد و آسمان از نگاهت، رفیع و یاس از صداقتت، سپید و شقایق از نفست، سرخ، یادم هست که باران می آمد.
تو زیر باران رفتی! زیر باران، پرواز کردی و به پرنده آموختی که چگونه باید پرید. یادم هست که باران آتش و گلوله، دود و زخم، خاک و خمپاره می آمد؛ یک باران دم اسبی!
و من گفتم از سنگرهای ما بوی «بهشت» می آید و از جایگاه دشمن بوی «مرگ».
و تو گفتی: «این رایحه «عشق» است نه، بوی بهشت!»
مگر بوی بهشت، بوی عشق نیست؟ شاید هم رایحه عشق، رایحه بهشت باشد!
این ها را همه تو بهتر می دانی، همانطور که من خوب می دانم اگر تابلو آخر حماسه ات، جهنم هم بود، تو باز هم با تمام جان و دلدادگی تمام، قلم مو به دست آن را می کشیدی؛ چرا که برای تو فرقی میان بهشت و جهنم بدون «او» نبود و تو بهشت را حرمت داشتی که «او» این گونه می پسندید. مطمئن باش اینجا وصیت نامه ات خاک نمی خورد؛ حتی اگر بمباران تمسخر و توهین و تهمت شویم. آخر وصیت نامه ات تنها صندوق پستی بین من است با تو در «بهشت».
نمی دانی چقدر خوشحالم از این که خفاشان راه آسمان را نمی دانند و از نور بی نصیبند؛ وگرنه می آمدند، سر در قصر بلورینت را که با رنگ سبزی که به سرخی می زند و نوشته ای «عشق» پاک می کردند و با زغال و با رنگ بی دردی می نوشتند . . .
شهدا را یاد کنید، حتی با یک صلوات
|
خوب زیستن
همه از زیسن معنایی دارند و در آن راهی را دنبال می کنند، هر کس به مقتضای عقلش و فهمش.
از نخل های درهم و غمگین پرسیدم: زندگی چیست؟
شاخه ای خشک و شکسته با دهان باد پاسخم داد که همین!
رود آرام و نرم، می خرامید و پیش می تاخت. پرسیدم زندگی را چگونه تفسیر می کنی؟
رود گفت: دریا زندگی است.
دریا گفت: نه، ابرها زندگی اند. پرواز در بیکرانه ی آسمان.
ابرها را پرسیدم. گفتند: پرنده ها آزادترند. آنها خود با بالهایشان پرواز می کنند، اما ما را بادها. از پرنده ای که سبکبال در افق پر می گشود پرسیدم از زندگی چه می فهمی؟ او گفت: بی حضور صیاد همیشه زندگی هست.
آسمان گسترده و آبی بزرگتر از آن بود به که پاسخی کوتاه اکتفا کند. او گفت: زندگی درخشش ستاره هاست، فلق است، شفق است و خونی که در طلوع و غروب جاری است.
خورشید که از زندان خاکستری ابرها می گریخت پاسخم داد: زندگی نیمروز داغ تابستانی است که آفتاب، دشت ها را می گدازد و چهره ها را می سوزاند. زندگی مرگ شب است و تولد من. من خود زندگیم. خاک نمناک بوی باران می داد و در ازدحام شاخه ها و برگ ها گم شده بود. صدایش زدم و زندگی را معنا پرسیدم. شکوفه ی کوچکی را که تازه رستن آغاز کرده بود و تن به نسیم سپرده بود نشانم داد و گفت: زندگی همین شکوفه است.
شکوفه کوچک بود و ظریف. تازه گستاخی آن را یافته بود که از سینه ی خاک سر کشید. پرسیدم تو از زندگی چه می فهمی؟ آرام و ساکت لبخندی زد. شاید زندگی را همان لبخند کودکانه می دانست.
گفتم بهتر است زیستن را از آدم ها بپرسم. آنها که بخاطرش همدیگر را می کشند و غارت می کنند و در راهش جان می سپارند.
بهتر دیدم که از گدای کنار خیابان که از همه چیز جز نفس کشیدن بی بهره بود بپرسم. او گفت: زندگی گنج بزرگی است پنهان در زمین های ناشناخته.
گفتم اینک که زندگی سراسر گنج است، پس بگذار از گنج داران بپرسم. گفتند: زندگی نبود مرگ است، زندگی «همیشه بودن» است. عمر بی پایان و بی مردن زندگی است. به یاد کودک غمگین روستا افتادم که با نگاهی لبریز از اشک شرمسارانه و رنگ پریده گفت: زندگی همان گاو سیاهمان بود که مرد. زندگی همان خواهر کوچکم بود که از بی شیری مرد.
گفتند از دیوانه هم بپرس. گفتم او که از نعمت عقل بی نصیب است. گفتند آرزو را چه به عقل؟ آنها راست می گفتند. دیوانه با حرکات خشکش فهماندمان که زندگی سراسر آرزوست و در رؤیا جاودانه بودن.
اینها همه زندگی بود. اما من عطش زده و سرگردان، تعبیری دیگر از زندگی، از زیستن و از جاودانه بودن را می جستم.
هنوز یک نفر باقی بود که از او می بایست پیش از همه می پرسیدم. او که ماندن را، پوسیدن را و رسیدن به دنیا را نمی خواست. او که فقط لقای یار را می طلبید و محبت دوست را . . . رزمنده. آری رزمنده . . .
جلو رفتم و از رزمنده ای که مشغول نبرد بود و در انبوه آتش و گلوله و درد بی خیال «زندگی» می کرد. پرسیدم زندگی چیست؟
عرق پیشانیش را با آستین پر خاکش خشک، و اسلحه اش را در پنجه هایش فشرد و به شهیدی که در کنار خاکریز آرام خفته بود اشاره کرد و گفت: زندگی اوست . . .زندگی چون او عاشقانه مردن، بر دار مرگ رفتن و در لحظات نبرد تکه تکه شدن و همیشه سوختن و دم بر نیاوردن.
زندگی مرگ است اما مرگی قبل از مردن. اصلا مرگ خود زندگی است وقتی تو آگاهانه انتخابش کنی همچون شهدا . . .
آنها به راستی زندگی اند و به راستی زنده.
|